icando

همیشه یه راه هست...

۲۴. چطوره اگه نبخشیم؟!

کلا دو جبهه بیشتر نیست.یا دوست یا دشمن.چه توی فضای مجازی با ظاهری خیّر و مودب و بچه قشنگ و چه توی فضای حقیقی با همین صفات.در این بین بیطرف هم هست که کلا جزء آمار به حساب نمیاد؛و اینکه ما در مقابل دشمن عطوفت به خرج میدیم در وهله اول از بزرگواری ماست و در وهله‌های بعدی از ناتوانی و نادانی ما و بالعکس.

یه موقعی بود فکر میکردم باید بخشید تا یه جا این تسلسل انتقام تموم شه،از یه جایی دیگه شاهد دنیای خشنی نباشیم.یه موقعی میگفتم بخشش از موضع ضعف و ناتوانی یعنی ذلت.طرف باید قدرتتو ببینه و ببخشی.اما حالا فکر میکنم که آیا باید حتی در موضع قدرت هم بخشید؟همه گناهان قابل بخششن؟مسلما نه.گاهی بخشیدن حتی در موضع قدرت یک ظلم بزرگه.از کدام بخشش باید حرف زد؟

 

این موزیک هم هیچ ربطی به متن بالا نداره. :/

۲۳. آدمی در قعر جنگل‌های دور افتاده

چه انسان خوشش بیاد یا نه،موجودی اجتماعی،در یک منظومه کیهانی،در یک کره خاکی با تقسیمات کشوری گوناگون با قوانین و سیاست‌های مختلف داره زندگی میکنه.کسی که میگه من سیاسی نیستم نیاز نیست حتما دارای یک منصب سیاسی باشه.همین که تصمیمات عده‌ای دارای منصب سیاسی تمام ابعاد زندگیش رو تحت تأثیر قرار میده یعنی دقیقا وسط بازی هستش و نیاز به یک بینش سیاسی داره و برای اینکه بینش سیاسی درستی داشته باشه باید بدونه در چه برهه‌ای و کجا داره زندگی میکنه و در مقابل چه افرادی قرار داره و چه نقشی رو میتونه ایفا کنه و در مرحله بعد بدونه چه موقع با هر حرکت و کمپین و نمایش و هشتگ و... هماهنگ نشه و یا در جهتش قدم برداره و بدونه از عکس العملش در برابر یه اتفاق چه استفاده‌ای میخواد بشه.

فرد بدون داشتن این بینش تنها حکم یه مهره رو داره که وسط بازی هست اما جهت از طرف بالادست تعیین میشه چون قدرت،پول و رسانه دستشه و در نهایت شخص میشه دستمایه یک ایدئولوژی،یک فکر،یک سیاست،میشه یک ابزار.در جوامع ایدئولوژیک و تمامیتخواه و معمولا تک حزبی هیچگاه شخص آموزش نمیبینه که چطور بینش سیاسیش رو بالا ببره چون بالا بردن بینش سیاسی مساوی با مرگ این جوامع میشه و اصولا سیاست گریز کردن مردم رو در پی داره که بعد شنیده میشه "من سیاسی نیستم" و نتیجش گریبان یک کشور رو میگیره.از طرفی یک جامعه توسعه یافته در بستر آزادی شکل میگیره و آزادی* هم،آگاهی و بینش سیاسی یک جامعه رو میطلبه.

حالا در جوامعی که از آموزش و پرورش گرفته تا موسیقی و تلویزیون و روزنامه و... به ابتذال کشیده میشن و یا تبلیغ یک ایدئولوژی رو میکنن و اساسا هیچ تلاشی هم در جهت ارتقای بینش و آگاهی سیاسی مردم صورت نمیگیره چیکار باید کرد؟باید تاریخ خوند.رسانه‌های آزاد** رو دنبال کرد و نقد و بررسی ها رو شنید،دیدگاه های مختلف رو خوند،به نوع بررسیشون توجه کرد تا به مرور به یک بینش برای تحلیل مسائل رسید.

 

*یک تعریف جدای از همه تعاریفی که برای آزادی وجود داره،برای خودم دارم (البته وام گرفته از یه شخص دیگست).آزادی رو نمیشه تعریف کرد چون ذات تعریف یعنی در چارچوب قرار دادن و محدود کردن.

آزادی یعنی بدون تعریف.گرچه این هم خودش نوعی از تعریف رو شامل شده اما در کل نمیشه تعریفی برای آزادی بیان کرد.همینقدر خلاصه و مفید.

 

**چیزی به اسم رسانه آزاد به معنای خاص و عامش وجود نداره و تمام رسانه‌ها حتی در کشورهای با دموکراسی و آزادی بالا یک هدف و جریان رو دنبال میکنن.رسانه آزاد در اینجا به معنی عدم وابستگی به کشور محل زندگی بکار برده شده.

۲۲. هر ۲۴ ساعت یک دور

شنبه‌ای که گذشت رفتم موهامو زدم.حدود ۱۰ سانت دیگه میخواست برسه تا کمرم.رفتم آرایشگاه همه میگفتن چرا داری میزنی.اما نمیدونن که شستنش،خشک کردنش،شونه کردنش اونم وقتایی که عجله داری و همون موقع قانون مورفی هم داره جلو چشمت رژه میره چقد عذاب آوره.ولی خب من بیشتر بخاطر ریزشش زدم.هر بار شونه میزدم کلی مو به شونه میچسبید میدیدم حرص میخوردم.اصلا این حرص خوردن باعث تسریع ریزش موهام شد. -_-

حالا بابام میگه حالا که موهاشو زده یه روز میبرم به صاحبکارم نشونش میدم.گفته یه پسر دارم اصلا نمازش قضا نمیشه.قیافه من اون لحظه: o_O '_'  و بعد این: :))

پدر آدم باسیاستیه.شاید اسم دیگش تظاهر یا ریا هم باشه.پدر نمونه کوچکی از این رفتار ناهنجاره.گرچه من از وقتی چشم باز کردم پدر همینطوری بود اما یکی از دلایل تلاش برای بقا و برای نان هستش و سیستم و ایدئولوژی ناکارآمدی که پرورش دهندهشه.از پدرم که عضو کوچیکی از این جامعست تا اون بازیگرای دوزاری و الی آخر.اما چه کسی میتونه بگه کار این افراد اشتباه یا درسته؟مسئله اینه.

و در آخر شما رو با یک پرسش علمی تنها میذارم: زمین هر ۲۴ ساعت یه بار دور خودش میچرخه.اگه یک آدم بر جاذبه غلبه کنه و یک متر از زمین فاصله بگیره و ثابت بمونه،با گردش زمین و ثابت بودن شخص،اون شخص میتونه در ۲۴ ساعت یک دور،دور زمین بچرخه؟ :/ (توی یه گروه مربوط به فیزیک عضوم،یکی از شرایط عضویتش اینه که فقط کسایی باید عضوش شن که رشتشون مربوط به فیزیکه و اگه کسی با فیزیک سر و کار نداره بیاد داخل گروه و یا سوالی بپرسه که معلوم شه طرف این کاره نیست از گروه اخراجش میکنن.میترسم این سوالو بپرسم از گروه اخراجم کنن :)) )

نامه‌ای به گذشته

من خودتم،یعنی خودِ خودِ خودت.این نوشته از آینده به دستت میرسه‌،به تاریخ ۱۳۹۸/۰۷/۱۷،نشون به همون نشون که توی بچگی روی سه چرخه نشه بودی و خوردی به شیار باغچه و سرت شکست.ناموسا چجوری با سه چرخه افتاده بودی؟

حالا بیا و یه لطفی کن و بیخیال این شو که این چجوری دستت رسیده،چون حرفای مهمتری هست که بگم چون صلاح خودمو میخوام نابغه.گرچه از یادآوری گذشته چه اون اتفاق خوشگلا چه اون اتفاق زشتا در هر صورت خوشم نمیاد اما تو که الان داری اینو میخونی میشه آیندت.بخونش ببین آینده چه حسی داره.

اتفاقای خاصی برات در آینده نمیفته که بگم این کارو بکن یا نکن برات بهتره.جز چند مورد جزئی.تو از دبیرستان تجدیدآوردنتات شروع میشه،اصلا نگران نباش،همون بهتر که نمیخونی و دبیرستان برات شهربازیه.قید دانشگاه رفتن رو هم بزن.اگه بری یکی از بزرگترین اشتباهات زندگیت میشه.تو این دانشگاها نه چیزی یادت میدن که به دردت بخوره و نه اون چیزیه که میخوای در آینده فکرشو کنی.بعدشم این فکرو نکن میرم دانشگاه کلی مخ میزنم،عرضهٔ این کارا رو نداری.از اطلاعات و کتابای غیر دانشگاهی اطلاعاتتو زیاد کن.بجای دانشگاه رفتن برو کلاس زبان لااقل چندسال بعد بتونی دوتا کتاب ترجمه کنی و بگی منم آره.

توی آینده یه زمانی میشه شریعتی بازی درمیاری.این راهو ادامه بده که باعث تحولات فکری بعدیت میشه.یه تحول دیگه ای هم تو راه داری که بابات واست لپ تاپ میخره،نمیگم وقتتو باهاش هدر میدی چون الان که فکر میکنم میتونسته مفید باشه برای آیندت اما بهت بگم بجای اینکه به اون کارا بچسبی یه چیزی هست به اسم بورس،توی نت سرچ کن،این باید کار آیندت شه.الان که دارم اینو واست مینویسم دارم آرزو میکنم ای کاش ۷-۸ سال پیش باهاش آشنا میشدم.دلسردی‌های زیادی هم قراره تجربه کنی.آدمایی میان توی زندگیت.نگران نباش.از همینا چیزی قراره بسازی از خودت که الان هستم،قابل قبوله با همهٔ اشتباهاتت نابغه.قراره دایی یه دوقلو هم بشی،دایی دو تا دختر ناهمسان که قراره تا یه سال ندونی اسم کدومشون کدوم یکیه.توی این موضوع نخاله دراومدی.

دیگه چیزی نمیمونه بهت بگم چون کارایی که کردی راضی کننده بود که الان این باشم.خودتم الان به شخصیتی که داری و داره شکل میگیره راضی باش،خوبه.فقط یه کم رو خجالتی بودنت کار کن.یادت باشه تو آدم مغروری هستی،غرورت همه چیزته،راحت لهش نکن نابغه.اهل نصیحت شنیدن و استفاده از تجربیات دیگران هم نیستی.حتما باید خودت تجربه کنی پس درست تجربه کن.

دیگه عرضی نیست.برو نقاشیتو بکش.فقط ببین،خودتو دوس دارم نابغه،راضیم ازت.^_^

***

این چالش از وبلاگ سکوت شروع و با دعوت خانم فاطمه نوشته شد.مچکرم از دعوتش.

اکثر بچه‌هایی که دنبالشون میکنم توی این چالش شرکت کردن.پس منم رضا :) و Mileva Marić و 1900__ رو به این چالش دعوت میکنم :) .

۲۰. واسه عنوان پست زیاد فکر کردم عنوانم نیومد :/

مدتی پیش یکی یه پستی گذاشته بود که به طبع اینکه معمولا تابویی واسم وجود نداره و میتونم در مورد اکثر چیزا نه تنها در دنیای مجازی بلکه در دنیای واقعی حرف بزنم،هر کاری کنم و در مورد هر چیزی فکر کنم،اما نظر خصوصی ارسال کردم.قرار بود نظر خصوصی نباشه اما یهو خصوصی شد. :دی

اصولا مسئله تابو بستگی به اعتقادات و فرهنگ و قراردادهای اجتماعی یک جامعه و برای کنترل رفتار انسان میتونه شکل بگیره و ریشه تابوها رو باید در اونها جستجو کرد که میشه گفت اساسا به عنوان ارزش های اخلاقی قلمداد میشه که در نهایت میتونه به تابوهای سیاسی برای بقا هم تبدیل بشن و چون تابوها دلیل واضحی بر تابو بودنشون ندارن میشه هر تفسیری برای پذیرش عموم به عمل آورد.علم جامعه‌شناسی و روانشناسی و... هم ریشه اعتقاد به تابو رو به توتم و توتم‌پرستی میدونه.

در فرهنگ فارسی معین تابو اینطوری معنی شده:

۱-تحریم اجتماعی یک عمل یا یک کلمه به طور رسمی.

۲-شخص،چیزی یا جایی که برای افراد یک قبیله تحریم شود.

۳-هر چیز نذری یا مقدسی که نزدیک شدن و دست زدن به آن ممنوع باشد.

در دنیای امروز هم در بعضی جوامع ما با تابوها و منع حرف زدن در موردشون دست و پنجه نرم میکنیم که شامل مسائل جنسی و غریزی در انسان مثل س|ک|س*،خودارضایی،پریود،جنب و... هستش.ما میدونیم که روزانه در اقصی نقاط جهان این اعمال اتفاق میفته و یا حتی خودمون انجام میدیم،با این حال باز هم تابو هستن.یا مسئله تغییر جنسیت و یا بعضی مسائل فکری و اعتقادی و خیلی های دیگه.حتی تا همین چندسال پیش ازدواج یک پسر با یک زن یک تابو و ناپسند بود و هنوزم تا حدودی هست.

یکی از دلایلش پافشاری بر تابوها میتونه اعتقادات،ترس از مجازات،ترس از طرد شدن،چیزی که ما اسمشو شرم و حیا میذاریم (که خود تابوها میتونن باعث این شرم و حیا بشن)،ناآگاهی و رسانه باشه تا افراد به خودشون اجازه تخطی از باورها و تابوهای جمعی رو ندن.

برای خیلی از این تابوها هم نمیشه دلیل واضحی برای منعش پیدا کرد که فروید به شباهت بین تابو و اختلالات روانی وسواس معتقده،اما در نتیجه با پیشرفت عقلانیت و شکگرایی این تابوها محکوم به فروپاشی هستن.

 

*بدلیل مسائل ممیزی فیلتر شدن به اون صورت نوشته شد :/

بیشتر مردم به ترس‌ها و حماقت‌هایشان زنجیر شده‌اند و جرات ندارند بیطرفانه قضاوت کنند که مشکل زندگیشان چیست.بیشتر آدم‌ها همین‌ طور زندگیشان را بی‌ هیچ رضایتی ادامه میدهند بدون اینکه تلاش کنند تا بفهمند سرچشمه نارضایتی‌شان از کجاست یا بخواهند تغییری در زندگیشان ایجاد کنند.سر آخر میمیرند در حالی که هیچ‌ چیز در قلبشان نیست.

برادران سيسترز


شاید تفسیرات شخصی از محیط اطرافم :)
Designed By Erfan |: ویرایش با اطلاعات ناقص خودم