icando

همیشه یه راه هست...

۱۲. علم در راه فلسفه

اصولا آدم علم گرایی هستم و اگه بخوام چیزی رو بپذیرم ترجیح میدم اون موضوع پایه های علمی داشته باشه.مثلا الان بیایم به فلسفه فکر کنیم میبینیم تماما پیش فرض هایی هستن که یکسری آدم نشستن به یه موضوعی فکر کردن و ترشحات ذهنشونو گفتن و دوس داشتن که اون مطلب حقیقت میبود.در فلسفه هر کسی میتونه نظری داشته باشه و چندان نیاز به اثبات کردن نداره یا کلا قابلیت اثبات ندارن.بخاطر همینه هر کی از راه فلسفه به سبک خودش اومده و طرف مقابل رو به چالش کشیده.

اینجاست که یه آدم علم گرا میتونه تمام چیزایی که علم ثابت نکرده رو از ذهنش بریزه بیرون اما یه مشکلی ایجاد میشه که علم گرایی هم یه دیدگاه فلسفیه و یه تناقضی بوجود میاد که میتونم بگم که من جمعی از نقیضین هستم (در مسائل دیگه هم دوگانگی فکری دارم) و شاعر چه زیبا میگه که : "من جمع نقیضینم..." :| ولی خب من میتونم از دیدگاه غیر فلسفی هم یک علم گرا باشم. :))

به نظرم فلسفه فقط بدرد این میخوره که آدمو به چالش بکشه و نذاره ذهن آدم گندیده شه.

این پست فکر کنم اثرات پست قبلیمه.نمیذارین که آدم دو دقیقه ذهنش ساکت باشه :))


+پست قبلی که درباره کتاب نوشته بودم دو روز بعدش شروع کردم به کتاب خوندن.کتابی که دوسال پیش نیمه کاره گذاشته بودمش دیروز تمومش کردم،حدود ۲۰۰ و خورده ای صفحه مونده بود. :دی

برا شروع خوبه؛)
از خیلی و وقت پیش این فکرا باهامه اما الان دوباره داره خودشو نشون میده :))
هیچوقت نتونستم با فلسفله ارتباط برقرار کنم بیشتر برام شبیه بازی با کلمات بود :| 
احسنت که همت کردی و تمومش کردی بالاخره :تشویق 
معمولا جایی که علم تجربی نتونه پاسخ به سوالی بده فلسفه میاد توجیه میکنه و صرفا یه جوابی میسازه که اون مسئله بی جواب نباشه و یه جورایی همون بازی با کلمات.
شاعر میگه که: "همت بلند دار که مردان روزگار/از همت بلند به جایی رسیده اند" الان شامل حال من دیگه باید بشه :))
ببخشید اسم شاعر چی ؟ :دی :/


دیگه خودت که دستت تو کاره باید بدونی :دی شاهین
راستش من اصلا و ابدا حوصله فلسفه ندارم D:

من استارت کتاب خوندنو تازه زدم، ولی خب خوردم به امتحانها :(
نمیاد بهت :))
توجه کردی اکثر کارا رو آدم دوس داره توی امتحانات انجام بده؟ O_o
والا من چیزی از فلسفه نمیفهمم :دی
اسم کتابتون چی بود؟
ولی خب،گاهی ناخواسته وارد این حیطه میشیم :/
"بار هستی"،فکر کنم باید خونده باشیش.
"به نظرم فلسفه فقط بدرد این میخوره که آدمو به چالش بکشه و نذاره ذهن آدم گندیده شه." جالب بووود
مچکرم :)
بارهستی؟
نه نخوندم: )
ببینم اگه کتابخونه داشت میخونمش.
فلسفه هست اینم؟
آره،از میلان کوندرا
فکر میکردم خوندی :دی
رمان هستش اما با پس زمینه فلسفی. :)
خب پس نمیخونمش:دی
حوصله فلسفه اینا ندارم😁
:))
تصوراتمو فرو ریختی :))
تصورات؟
درمورد چی؟😂
من خودم آخه رمان های فلسفی رو دوس دارم،بعد اون کتابی که بهم معرفی کرده بودی (آخرین باری که آبجیمو دیدم یادم رفت بهش بگم کتابو برام بیاره بخونمش) هم سبک فلسفی بود حس کردم تو هم سبکای فلسفی دوس داری.دیگه با معرفی اون کتابه این تصور اومد تو ذهنم :))
فلسفه یه شمیر دو لبه‌ست.
یادم بیارید رفتم خونه یه تیکه خیلی خوب و مرتبط از جز از کل رو بفرستم واستون :)
میتونیم دولبه هم در نظر بگیریم اما یه طرف لبه متأسفانه در مقابل علم برندگیشو از دست میده.
حتما،اگه یادت رفت توی وبلاگت یادآوری میکنم. :)
شمشیر :|
چشمام دیگه نمی‌بینه :)))
من که حیلی اینطوری واسم اتفاق میفته.مخصوصا وقتی که حال ندارم دستمو تا کیبورد دراز کنم و از کیبورد مجازی استفاده میکنم. :))
به قول یکی که میگفت همه چی زندگیمون فلسفه ست فقط حوصله نداریم ببینیم کدوم مکتبه 
هر کی بود خیلی قشنگ گفته اینو.
سلام
امیدوارم همیشه اهل علم و مطالعه باشی. اسم کتابی که خوندی چی بود؟ البته اگر می خوای بگی! موفق باشی!
سلام :)
خیلی مچکرم. اسم کتاب "بار هستی" بود.
و همچنین،شما هم موفق باشی :)
پست یکم فلسفی بود و فهمش سخت :))
اشکال نداره،یواشکی از کنارش عبور کن :دی
من چیز زیادی از فلسفه نمیدونم ولی از مباحثیه که دلم میخواد درموردش بخونم!
برای شروع پیشنهادی دارید؟
مرسی!
فلسفه خیلی درگیری های ذهنی داره و از طرفی هم به نظرم جالبه،چون درگیرش میشی و ازت یه آدم متفاوتی میسازه.
کتاب "دنیای سوفی" کسی که بخواد شروع کنه خوبه،که در قالب رمان به اکثر مکتب های فلسفی گریزی میزنه و توضیحشون میده.
و بهت خوشامد میگم ورود به این دنیای بی در و پیکر رو :دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بیشتر مردم به ترس‌ها و حماقت‌هایشان زنجیر شده‌اند و جرات ندارند بیطرفانه قضاوت کنند که مشکل زندگیشان چیست.بیشتر آدم‌ها همین‌ طور زندگیشان را بی‌ هیچ رضایتی ادامه میدهند بدون اینکه تلاش کنند تا بفهمند سرچشمه نارضایتی‌شان از کجاست یا بخواهند تغییری در زندگیشان ایجاد کنند.سر آخر میمیرند در حالی که هیچ‌ چیز در قلبشان نیست.

برادران سيسترز


شاید تفسیرات شخصی از محیط اطرافم :)
Designed By Erfan |: ویرایش با اطلاعات ناقص خودم