icando

همیشه یه راه هست...

۱۸. میترسم از آن که بانگ آید روزی/کای بیخبران راه نه آنست و نه این

توی دوران نوجوونیم یه دوره‌ای بود که میرفتم جایی و جاش جوری بود که اصل بر این بود باید اصول پوششی مناسب و قیافه موجه داشته باشی.اما من همیشه وقتی میرفتم با لباس تنگ و موی حالت داده و خلاصه غیرمتعارف میرفتم.مثلا یکی میومد اونجا میگفت با اون پسره که لباس تنگ میپوشه کار دارم همه میدونستن با من کار داره چون تنها کسی بودم که همچین قیافه‌ای داشتم :)) بخاطر همین چیزا هم یه بار با یکی از اون اشخاص بحثم شد و دیگه نرفتم اونجا.خب،من ماهیتم اون بود و دوس نداشتم کسی باشم که نیستم.

***

اگه نگم همه ما،حداقل اکثرمون موقع‌هایی بوده که با این فکر درگیر بودیم که ما چرا در اینجا هستیم و ماهیت وجودمون چیه و اساسا به چه هدفی؟خب،شاید از یه کیهان‌شناس بپرسی بگه برای شناخت جهان هستی،از یه خیّر بپرسی بگه برای خوبی به همدیگه،از یه انسانگرا بپرسی بگه برای کاراهای بشردوستانه و ساخت جهانی بهتر و الی آخر.خب همه میتونه درست باشه اما واقعا ما ماهیتمون چجوری شکل میگیره؟

اگه بخوایم ریز بشیم و نگاه کنیم ما بدون هیچ هدفی اینجاییم.آره،بدون هیچ هدفی؛چون طبق یافته‌ها ما اصلا میتونستیم وجود نداشته باشیم.یه کم ترسناکه چون اگه هدفی نباشه دلیل کارها و محرک ما برای پیشرفت و کارهای انسان دوستانه با حتی شرورانه چی میتونه باشه؟این رو شاید ماهیت وجودی هر فرد بتونه پاسخ بده.

دیدگاه های مختلف درباره ماهیت انسان گفتن که: مثلا انسان ذاتا ماهیتی اجتماعی داره و اجتماع ماهیت انسان رو شکل میده.یا تجربه‌هایی که کسب میکنه باعث شکل‌گیری ماهیته و یا انسان بر اساس تعامل با محیط و بر اساس ادراکاتش ماهیتش رو تشکیل میده.یه دیدگاه دیگه هم گفته انسان کلا ماهیت خوب و مثبتی داره و یا انسان ذاتا نه خوبه و نه بد و ماحصل نهاییه رشد تدریجیه و  الی دیدگاه‌های دیگه.

همه درسته،همه اینها ماهیت ما رو تشکیل میدن.اما این وسط نقش خود فرد چیه؟بهتره بگیم هیچی و همه چی.از یه نظر هیچی چون ما از بدو تولد داریم توسط محیط اطراف بمب‌باران اطلاعاتی میشیم.محیط اطراف میتونه خانواده،رسانه ها،اجتماع باشه.در واقع این بمب‌باران اطلاعاتی ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه ما رو برای تشکیل ماهیت اولیه ما ایجاد میکنه.من بهش میگم خودِ اول.

یه خودِ دوم هم داریم (من اسمشو میذارم خودِ دوم) که زیربناش بر اساس خودِ اول تشکیل میشه که ماهیت نهایی ماست،شامل ضمیرخودآگاه و ناخودآگاه،تفکرات،اولویت‌ها و انتخاب تشکیل میشه که هدف‌های ما هم بر اساس همین موارد شکل میگیره که میتونیم به این سوال پاسخ بدیم: "ما چی یا کی هستیم و به چه هدفی در این هستی وجود داریم؟"

اما یه سوالی که هست اینه که چجوری باید از خودآگاه و ناخودآگاهی که توسط محیط ساخته شده و ما دخل و تصرفی درش نداشتیم به خودآگاه و ناخودآگاه خودساخته برسیم؟که میشه گفت همچین چیزی امکان نداره. :دی

چقدر توش فلسفه فردی و خود شناسی قاطی بود ؟
#سوال_اول

خب شاید بهتر باشه بگم همش.چون اون مقداری هم که نیست به چشم نمیاد  :دی
چندتا سواله مگه؟منه مظلوم رو به چالش نکشید :دی
شنبه ۱۶ شهریور ۹۸ , ۲۱:۵۶ مائده ‌‌‌‌‌‌‌

به قول یکی از دوستام ما انسان ها برای به پوچی نرسیدن نیاز به یک داستان داریم!حالا میتونه هرکدوم از این نظریه ها رو قبول کنیم و پیشو بگیریم و ببینیم چی میشه!!

ولی اینکه فکر کنیم برای هیچ اینجاییم واقعا ترسناکه ولی یکم آرامش دهنده هم هست راستش!باعث میشه با خودمون فکر کنیم که این همه غم و اندوه و اضطراب خود ساخته گاها چقدر پوچه...

و اینکه من پستای این مدلی رو چقدر دوست دارم! :)

درست گفته،همیشه یه محرک و داستان نیازه وگرنه ظرفیت بالایی میخواد در پوچی ادامه داد.
برای اینکه پذیرشش آسونتر بشه که ما برای هیچی اینجاییم و میتونستیم نباشیم باید یک چیزایی رو فرد در خودش حل کنه که گفتنش خارج از این پسته.اما یه موقعی بود که انقد فکر میکردم که همه قراره یه روزی به نیستی برسن پس چرا این همه بی عدالتی؟به پوچی رسیده بودم.
خوشحالم که خوشت اومد ^_^

منتظر بودم تهش راهکار بدید، با جمله ی آخر تخریب شدم قشنگ :دی

:)) اما شاید بشه اون مثبتاشو جهت دهی کرد.

پارگراف سوم : اشاره به ماهیت انسان که میتونه بیان کننده هدف انسان باشه این از نظر بنده حقیر با تجربه کمی داره ولی میتونم بگم از نظر من درسته چون ماهیت هر شخصه که معلوم کننده ذاتو ایناس . پارگراف چهارم موافقم اماااا

پارگراف پنجم : منظورت از فرد چیه ؟ زات اولیه ادم  یا ماهیت که خود اول هستش . دوم این ما خواه یا نخواه تحت تاثیر اطرافمون قرار میگریم و کم کم زیر بنای یه سری افکار و منش ها و... اتفاق میفته ولی چیزی که هست انسان قابلیت اینو داره که توی بمب باران اطلاعاتی خوب بد رو تخشیص بده یا بهتر بگم چطور اصلا میتونه ؟ فلسفه اینم بگو استادددددد :)))

دیگه استادو بستی به ریشم باید پاسخگو باشم :))

خوشحالم موافق بودی :دی و اما چی؟

منظورم همون شخص و انسان بود.
من آدم شکگرایی هستم و اگه بگم چجوری از صحت اطلاعات و خوب و بدش با خبر بشیم باید بگم هیچ خوب و بد مطلقی وجود نداره و تماما نسبیه و اگه بگی حقیقت رو چجوری پیدا کنیم باید بگم حقیقتی وجود نداره تا علم اون رو نپذیره (به صورت کلی منظورمه).اما در وهله اول ما بر چه اساس اطلاعات رو دریافت میکنیم؟این اطلاعات رو بر اساس ادراکات و آزمون و خطای روزمره بدست میاریم و میسنجیم.اما ادراکات و تجربیات ما هم به اندازه کافی قابل اتکا نیستن و میتونن ما رو به اشتباه بندازن.یه نمونه قبلا توی یه پستی در یه وبلاگی نور سفید رو مثال زدم.ما به صورت ادراکی و تجربی میدونیم که نور سفید یه رنگ بیشتر نیست اما در اصل این برداشتی غلطه.
اما در نهایت اگه بخوایم به این سوال پاسخ نهایی بدیم باید بگیم صحت اطلاعات یا تجربی و یا گزینشی،انتخاب و صحتش مشخص میشه برای هر فرد.بخاطر همین میشه گفت همه اطلاعات هم درست و هم نادرسته و این به فرد بستگی داره.

سوال دیگری که پیش می‌آید این است که چرا ما این اندازه به دنبال خودساخته بودنیم و گریزان از شکل‌گیری توسط جامعه؟

به نظرم نمیشه جواب قطعی داد و فقط میشه فرضیات رو بیان کرد.مثلا متفاوت بودن از اکثریت یا پی بردن به مشکلی در جامعه که برای فرد قابل قبول نیست و یا اینکه چون فرد تأثیری درش نداره و بهش تحمیل شده.یا هر دلیل دیگه که باید در مسائل مربوط به روانشناختی در فرد جستجو کرد.

 

این پست برای من مناسب این وقت شب خوندن با این حجم خواب الودگی نیست انگار :))))

ولی اینکه اون تغییر قابل انجام هم بوده باشه چیزی عوض میشه جز اینکه به خودت ثابت کنی قدرت دست خودته ؟ 

هنوز که سر شبه :))
مسلما تغییرات بعدش خیلی فراتر از اثبات قدرت میبود.

فکر نمی‌کنم بشه صدردصد به یه خودآگاهی خودساخته برسیم، مگه اینکه تو جنگل چشم باز کرده باشیم و هیچ آدمی هم از اول دورمون نبوده باشه که تازه اونم شک دارم!

دقیقا همینه.تا ما بیایم بجنبیم همه چی شکل گرفته. :))

بیا اصلا کلی بگیم:

1-یه سری ادما به وجوداومدن که خوشبخت باشن.

2-یه سری ادما به وجوداومدن تا بدبخت باشند.

اصلش همینه اصلا..

----

اون مکانی که میرفتید احیانا مسجد نبوده؟😀

نه موافق نیستم.چون خلافش ثابت شده.
----
نه مسجد نبود.برو بالاتر :))

خیلیا این زندانو درک نمی‌کنن :/ بعضیام میگن بهش خو کنیم و ازش لذت ببریم :||

هستن کسایی که میگن ممکنه فرار. ولی  در اصل به یه سلول دیگه :(

خدا همه رو به راه راست هدایت کنه :)) 

+ منم خیلی جنگیدم که تحت تاثیر نباشم ولی فهمیدم  اونم یه جور اسیر بودنه 

 

شاید بهترین کارو میکنن :)) چون به نظرم کسی که درگیر اینجور مسائل نیست از آرامش فکری بهتری برخورداره.
+خیلی خوبه که،در کشاکش همین جنگیدن ها میشه به مسائل دیگه هم پی برد.

آره فکر کنم همه توی یه بازه‌ای از خودشون پرسیدن من چرا هستم. جوابی که شخصاً بهش رسیدم اینه که یه کارهایی توی دنیا هست که اگه من نبودم و نباشم هیچ‌کس نیست انجامشون بده. قرار نیست اتفاق عجیبی باشه. ممکنه نجات دادن یه مورچه توی یه روز بارونی باشه. کی می‌دونه؟!

بچه بودم وقتی میرفتم خونه بابابزرگم حیاطشون از اون مورچه گنده‌ها داشت.مینداختم توی آب تا بمیرن بعد از آب بیرونشون میاوردم و یواش فشارشون میدادم که مثلا آب از دهنش بیرون بیاد و دوباره زنده شن :)) فکر کنم یکی از تفریحات اکثر هم سن و سالامون بود اون موقع ها.خلاصه خواستم بگم هدف بزرگتری انتخاب کن که ما یکی از تفریحاتمون نقش غریق نجاتی برای مورچه ها بود. :دی
جدای از شوخی هر فردی خلاصه باید پاسخی برای این سوال پیدا کنه و چه خوب که زود جوابشو پیدا کنه و خوبه که تو به یه جواب قشنگ رسیدی :)

نگفتم هدف زندگیم اینه :) گفتم قرار نیست خیلی هدف بزرگ و عجیبی باشه. صرفاً یه مثال بود.

آهان.خب شفاف سازی نکرده بودی. :دی

بحث رو واگذار میکنم به اساتید و خودم از دور نظاره میکنم :دی

نمای دورش قشنگ تره :دی

خب استاد منی که تا حالا از خودم نپرسیدم "من چرا اینجام" رواست ادامه ی مطلبو بخونم؟ O_O 

:D

آره،بخون پایان ترم ازش سوال میاد. :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بیشتر مردم به ترس‌ها و حماقت‌هایشان زنجیر شده‌اند و جرات ندارند بیطرفانه قضاوت کنند که مشکل زندگیشان چیست.بیشتر آدم‌ها همین‌ طور زندگیشان را بی‌ هیچ رضایتی ادامه میدهند بدون اینکه تلاش کنند تا بفهمند سرچشمه نارضایتی‌شان از کجاست یا بخواهند تغییری در زندگیشان ایجاد کنند.سر آخر میمیرند در حالی که هیچ‌ چیز در قلبشان نیست.

برادران سيسترز


شاید تفسیرات شخصی از محیط اطرافم :)
Designed By Erfan |: ویرایش با اطلاعات ناقص خودم