icando

همیشه یه راه هست...

۹. نه مرسی،اهلش نیستم :)

اینم یکی از اون پستاییه که با یه پست دیگه یادم اومد.نمیدونم شما هم همینطورین که با پستای یکی دیگه،موضوعی به ذهنتون میاد یا نه :|


اصولا آدمیم که ارتباط برقرار کردن با بقیه در فضای واقعی واسم سخته و با هیچ کس هم چرخ نمیخورم و معمولا اکثر کسایی که خودشون میان سمتم نمیدونم از چه قراره که حداقل یه مصرف سیگاری (سیگار نه آ ،سیگاری) دارن،حتی دوستای قدیمیم.(یه کم زبان هم یادتون بدم: سیگاری اینورا بهش میگن ماتور (موتور) و تهرانیا بهش میگن گاری :)) ) درصورتی که خودم تا حالا تجربه این کارا رو نداشتم و تنها مصرفم یه سیگار ساده هستش،قیافمم به مصرف کننده ها نمیخوره ولی باز نمیدونم جریان چیه! اصولا دوست صمیمی هم ندارم جز یکی که واسه کرجه که گاهی میاد اینور برای تعطیلات (این دوستمم کلا تجربه نداره.این دوست صمیمی رو چجوری تشخصی میدم اینطوریه که راحتم باهاش،شوخیه عمه ای میکنم و کلا حرفای شر و ور دارم بزنم اما درمورد دوستای غیر صمیمی معمولا فقط شنونده هستم :دی)

حدود یه هفته پیش یکی از دوستامو دیدم که همه نوع مصرفی داشت و چند ماه بود پیداش نبود.ازش پرسیدم کجایی؟چه چاق شدی؟گفت کمپ ترک اعتیاد بوده و ترک کرده و بعد حرفش شد که میره از این جلسه های معتادان گمنام (یه همچین اسمی).گفت میای بریم؟گفتم بریم.

اونجا که رفتم یه عده ترک کرده بودن و یه عده هم هنوز مصرف کننده بودن.از این جاهایی بود که حالت اعترافی داره.

"فلانی هستم یک معتاد

همه با هم میگفتن:سلام فلانی" مثل فیلما بود که قبلا دیده بودم.

وقتی پای صحبتاشون بودم بعضی ها واقعا قشنگ حرف میزدن،از اینکه پاکن چه حسی دارن و قبلا مصرف کننده بودن چه حسی داشتن،حتی از مسائل خانوادگی و شخصی که به اعتیاد هم مربوط نمیشد میگفتن تا خودشونو خالی کنن.بعضیاشون هم واقعا شبیه کسایی بودن که اهل مطالعه هستن و بعد واقعا شک میکردی که اینا واقعا معتاد بودن؟بعضیا هم که هنوز مصرف کننده بودن از گرفتاریاشون میگفتن.خلاصه یه مکانی بود که بیشتر شبیه تخلیه بار روانی داشت و امید به پاک موندن و ترک کردن.

خلاصه گاهی تجربه دیدن اینجور مکانها هم نیازه،دیدن افراد جدید با زندگی خیلی متفاوت.تجربه بدی نبود به نظرم.

از هیچ کس هیچ چیز بعید نیست که می‌گن همینه‌ها :))
آره دقیقا،مگر اینکه خلافش ثابت شه o_O
بابا سیگار خوبه ولی به اندازه نه افراط نه تفریط . من ماتوری :))) نیستم ولی سیگار میکشم اونم هر موقعه که نکشم و حالم اوکی نباشه . سیگار بهمن اونم از نوع سوئیسی :)))
من بیرون برم زیاد میکشم که اونم زیاد بیرونی نیستم.توی خونه هم که نمیشه :دی
کالای ایرانی رو در سال رونق تولید داری پاس میداریا :))
اول اینکه به خودت نگیر مشکل از شما نیست تعداد اینجور ادمها توی جامعه بیشتر شده پس ربطی به قیافه نداره واقعا که میگی این افراد میان سمتم
دوم ماتوری بلد نبودم جالب بود یه نکته جدید یادگرفتم

گویا تعداد فروشنده ها هم داره زیادتر میشه و البته کم سن تر.یکی از اینایی که ترک کرده بود میگفت ما اگه الان بخوایم بریم مواد بگیریم باید بریم پیش این 15-16 ساله ها بگیریم. :|
اینم نکته آموزشی :))
این حلقه هایی که همه با یه نوع درگیری مشترک دور هم جمع میشن رو خیلییی دوست دارم . ادمایی که تجربه های یکسان داشتن واقعا امید بخش و دل گرم کننده استش. تاحالا برای هیچ موضوعی بینشون نبودم ولی سر خیلی مشکلا دوست داشتم وجود داشت .
گویا خیلی تأثیر هم داره.معمولا هم خیلی حمایت نمیشن اینجور دورهمی ها واسه همین برای مشکلات دیگه همچین چیزی وجود نداره و اگرم وجود داشته باشه معمولا خیلی تبلیغ نمیشه تا بقیه هم بدونن همچین چیزی هست.
چی شده؟! O_o
کدوم کدوم؟ :دی
سیگار مگه ساده و پیچیده داره!؟
اینجا بیشتر اطرافیان هم پایه ی قلیون هستن نه سیگار که خب من با همونم حال نمیکنم:/
منظورم نسبت به بقیه مصرفی جات بود.
منم از قلیون خوشم نمیاد.رفیقم که گاهی میاد اینورا میره میکشه میگه بیا تو هم بکش من فقط وایمیستم نگاه میکنم :دی
خیلی بده این اعتیادااا...
چه خانواده هایی که ازهم نپاشیدن :(
آره.تو فامیل داشتیم از این مورد متأسفانه :/
همون همون :)))
کدوم واقعا؟ :))
همون که مگر اینکه خلافش ثابت شه؟ :دی
چشماتون منظورم بود :دی
هی فکر میکردم چی رو میگه یعنی؟ :))
سلام
منم یه دوستی دارم توی این جمع معتادان گمنام می ره و با روش 12 قدم ترک کرده. قبلا غذاش اندازه ی یه جوجه مرغ بود. الان غفلت کنم غذای منم کشیده بالا! خدا به همشون کمک کنه. خدا رو شکر منم اهل هیچی نیستم. چند سال پیش یه تفریح مجردی رفتیم کنار رودخونه. قلیون زدم داشتم می مُردم. خدا رحم کرد! :«)
سلام :)
خیلی اراده قوی داشته که با این جلسات تونسته ترک کنه.
من قبلا قلیون میکشیدم،توی دوران دبیرستانم اما نمیدونم چی شد که دیگه بعد اون موقع ها دیگه دوس نداشتم بکشم.هنوزم به قلیون لب نمیزنم. :|
اوهوم / اینا گاهی میتونه خیلی کمک کنه این جلسان این جمع ها ...

آره،اونایی هم که میومدن راضی بودن از این جلسات.مثل اینکه حس سبکی بهشون دست میداد.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بیشتر مردم به ترس‌ها و حماقت‌هایشان زنجیر شده‌اند و جرات ندارند بیطرفانه قضاوت کنند که مشکل زندگیشان چیست.بیشتر آدم‌ها همین‌ طور زندگیشان را بی‌ هیچ رضایتی ادامه میدهند بدون اینکه تلاش کنند تا بفهمند سرچشمه نارضایتی‌شان از کجاست یا بخواهند تغییری در زندگیشان ایجاد کنند.سر آخر میمیرند در حالی که هیچ‌ چیز در قلبشان نیست.

برادران سيسترز


شاید تفسیرات شخصی از محیط اطرافم :)
Designed By Erfan |: ویرایش با اطلاعات ناقص خودم