icando

همیشه یه راه هست...

۱۵. که اینطور!

نمیدونم جریان چیه که از دو پست قبلی دارم کشیده میشم سمت مباحث فلسفی.شاید بخاطر اینه که از وقتی گوشیم خراب شد بیشتر رو آوردم به فایده‌گرایی و دوس دارم وقتی شخص مطلبی توی این وبلاگ میخونه و وقتشو میذاره لااقل یه بار علمی و دانستنی داشته باشه یا لااقل به فکر فرو ببره :دی جدیدا هم که میگم ای کاش بجای ۲۴ ساعت ۳۰ ساعت زمان وجود داشت. -_- کم کم قدر زمانو دارم میفهمم.

حالا از اینا گذشته میخوام منطق و حقیقتو به چالش بکشم :دی

چند وقت پیش اتفاقی یه ویدئو توی یوتیوب دیدم (این).میگه بر طبق نسبیت خاص انیشتین هیچ چیزی نمیتونه سریع‌تر از سرعت نور حرکت کنه.اما در مکانیک کوانتوم یه چیزایی هستن که اگه چندین میلیار سال نوری هم با هم فاصله داشته باشن بازم بلافاصله روی هم تأثیر میذارن.میگه مسئله "در هم تنیدگی" غیر قابل قبول‌ترین پیشبینی مکانیک کوانتومه.و خلاصش اینکه وقتی دوتا ذره نزدیک هم باشن میتونن ویژگی‌هاشون با هم وابسته بشه و فرض کنیم در رنگ با هم وابستگی دارن و این رنگ میتونه یا قرمز باشه یا آبی.اگه ویژگی‌های این دو ذره مشاهده نشن رنگ هردوشون در آن واحد هم قرمزه و هم آبی!حالا اگه یکی از ذرات رو ببریم اونور جهان و یکیش رو در آزمایشگاه،طبق قانون در هم تنیدگی،ذره در آزمایشگاه رو اندازه گیری کنیم و بفهمیم آبی هستش،اون ذره ای که باهاش جفت شده بوده بلافاصله تغییر میکنه و قرمز میشه.(تناقض با سرعت نور در نسبیت خاص انیشتین) (بخاطر اینکه پست زیاد نشه خیلی خلاصه گفتم که شاید زیاد واضح نباشه اما ویدئو رو ببینید متوجه میشید.)

یا مثلا یک ذره در آن واحد میتونه در دو محل حضور داشته باشه!

این با هیچ منطق و حقیقت عقلی همخوانی نداره و از طرفی حتی در علم هم میشه تناقضات رو یافت اما این تناقض باز هم کنار هم دارن راهشونو میرن که بازم با منطق و حقیقت عقلی همخونی نداره.

خلاصه میخوام به این نتیجه برسم که چقدر از چیزایی که ما میدونیم حقیقت داره و آیا اصلا حقیقتی وجود داره؟و اصلا حقیقت و منطق یک دروغ بشری نیست؟

حالا به قول شاعر گفتنی "حالا تو بشین و هم وزن مثنوی بگو"

***

این چند روز داره یه کم سخت میگذره،کاری رو باید تا آخر شهریور تموم کنم و بگم از ساعت یک ظهر تا ۱۱ - ۱۲ شب هم میشینم پشت کار شاید باور نکنی.گاهی وایمیستم فکر میکنم سنم فلانه و خوشحال میشم که تا فلان سن هنوز وقت دارم.دوس دارم یه هفته دور همه‌ چیزو خط بکشم برم زیر یه درختی رو به آسمون دراز بکشم و جواد یساری گوش کنم و سیگارمو بکشم.

شما که جواد یساری نمیپسندین اینو گوش کنین قشنگه.

 

 

۱۴. لکه‌ٔ ننگ

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

۱۳. اُ اِ اُ اَ،اُ اِ اُ اَ / دنیا و قیلو قالش/قصه رو بیخیالش :|

ایستاده و نشسته و لمیده و یا در کافه های سده بیستم میلادی،"خرد در تاریخ بشر نقشی بسیار مشکوک بازی کرده1".

همچون تخته سنگی رها شده از دستان سیزیف میغلطی و میغلطی و میغلطی و مهر تأییدی بر این دور باطل خواهی زد.کدام شکاکِ عصیانگری بر این حقیقتِ ناحقیقتِ ارسطویی چون خدایان لرزه بر پیکره این هستی خواهد انداخت؟

تو چون ققنوس از نو متولد خواهی شد...

***

امشب بعد مدتها رفتم بیرون که البته دوستم از کرج اومده بود (حدود سه هفته ای بود که از خونه بیرون نرفته بودم و مشغول بودم :| ).من موهام بلنده،حدوده ۵ الی ۱۰ سانت پایین‌تر از شونه‌هامه.از قضا موهام رو هم امشب نبسته بودم.وقتی پیاده شدیم که قدیم بزنیم انگار من از یه دنیای دیگه اومده بودم.انگار واسشون غیر عادی بود که یه پسر موهاش بلند باشه.واقعا تا حالا اینجور رفتار ندیده بودم.حالا دوستمم از همون اول داره میگه بزن موهاتو بلند شده،حالا بماند که مامانمم میگه بذار بچه‌های آبجیت بزرگ شن قیچی میدم دستشون وقتی خوابی موهاتو ببرن :|،پروردگار رو شکر که وقتی آبجیم اینا میان من نمیخوابم.ولی خب من به سبک خودم جلو میرم.مگه غیر از اینه که آدم یه بار زندگی میکنه؟

***

1- از نظرات نیچه

 

 

 

۱۲. علم در راه فلسفه

اصولا آدم علم گرایی هستم و اگه بخوام چیزی رو بپذیرم ترجیح میدم اون موضوع پایه های علمی داشته باشه.مثلا الان بیایم به فلسفه فکر کنیم میبینیم تماما پیش فرض هایی هستن که یکسری آدم نشستن به یه موضوعی فکر کردن و ترشحات ذهنشونو گفتن و دوس داشتن که اون مطلب حقیقت میبود.در فلسفه هر کسی میتونه نظری داشته باشه و چندان نیاز به اثبات کردن نداره یا کلا قابلیت اثبات ندارن.بخاطر همینه هر کی از راه فلسفه به سبک خودش اومده و طرف مقابل رو به چالش کشیده.

اینجاست که یه آدم علم گرا میتونه تمام چیزایی که علم ثابت نکرده رو از ذهنش بریزه بیرون اما یه مشکلی ایجاد میشه که علم گرایی هم یه دیدگاه فلسفیه و یه تناقضی بوجود میاد که میتونم بگم که من جمعی از نقیضین هستم (در مسائل دیگه هم دوگانگی فکری دارم) و شاعر چه زیبا میگه که : "من جمع نقیضینم..." :| ولی خب من میتونم از دیدگاه غیر فلسفی هم یک علم گرا باشم. :))

به نظرم فلسفه فقط بدرد این میخوره که آدمو به چالش بکشه و نذاره ذهن آدم گندیده شه.

این پست فکر کنم اثرات پست قبلیمه.نمیذارین که آدم دو دقیقه ذهنش ساکت باشه :))


+پست قبلی که درباره کتاب نوشته بودم دو روز بعدش شروع کردم به کتاب خوندن.کتابی که دوسال پیش نیمه کاره گذاشته بودمش دیروز تمومش کردم،حدود ۲۰۰ و خورده ای صفحه مونده بود. :دی

۱۱. میخوام تکون بخورم -_-

قبل اینکه دوباره بخوام وبلاگ بسازم فکر نمیکردم واسم خوبیای دیگه ای جز حس ارضا شدن به بلاگر بودن رو داشته باشه.اما الان میبینم نه،میتونه خوبیای دیگه ای هم داشته باشه.مثلا:

میگن اگه تو هر جمعی باشی از اون جمع اثر میپذیری،حالا یا خودآگاه یا ناخودآگاه.

من مدت خیلی زیادی بود (هنوزم هست -_- ) که از کتاب خوندن فاصله گرفته بودم.حالا که توی یه جمع کتابخون اومدم (پروردگار کتاباتونو بیشتر کنه) میبینم چقدر ضایست دور و ورت همه کتابخون باشن اما خودت خیلی وقت باشه که حتی یه کتاب ۱۰۰ صفحه ای هم نخونده باشی،خیلی ضایستا.حالا دارم کم کم خودمو متقاعد میکنم کم کم شروع کنم به کتاب خوندن و جدول حل کردن.عاشق جدول حل کردنم.

خلاصه اینکه اگه یه کم دیگه همگی با هم همت کنین قابلیت خوندن یه کتاب ۲۰۰ صفحه ای در عرض یه هفته رو دارم :))

گمونم این موضوع رو بشه از مزایای دنیای بلاگری هم دونست.

بیشتر مردم به ترس‌ها و حماقت‌هایشان زنجیر شده‌اند و جرات ندارند بیطرفانه قضاوت کنند که مشکل زندگیشان چیست.بیشتر آدم‌ها همین‌ طور زندگیشان را بی‌ هیچ رضایتی ادامه میدهند بدون اینکه تلاش کنند تا بفهمند سرچشمه نارضایتی‌شان از کجاست یا بخواهند تغییری در زندگیشان ایجاد کنند.سر آخر میمیرند در حالی که هیچ‌ چیز در قلبشان نیست.

برادران سيسترز


تفسیرات شخصی از محیط اطرافم :)
Designed By Erfan |: ویرایش با اطلاعات ناقص خودم